جدول جو
جدول جو

معنی شادمانه داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

شادمانه داشتن
(خَ شُ دَ)
شاد داشتن. خوشحال داشتن:
تو دل را بجز شادمانه مدار
روان را ببد در گمانه مدار.
فردوسی.
به کوزۀ زرین آب خوردن از استسقاء ایمنی بود و دل را شادمانه دارد. (نوروزنامه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ کَ دَ)
شادمانه شدن. شادمانه گردیدن: دیگر روز امیر بر تخت نشست رضی اﷲ عنه در صفۀ بزرگ و پیشگاه، و وزیر و ارکان دولت و اولیا و حشم بدرگاه آمدند، سخت شادمانه گشتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 517).
کس از آن جمله شادمانه نگشت
به تب گرم و خام یازۀ من.
سوزنی (هزلیات).
پس چون ملک سخن بیب بشنید شادمانه گشت وخرم شد. (تاریخ قم ص 80)
لغت نامه دهخدا